۱۴۰۰ يکشنبه ۱۹ دي
تعداد بازدید : 1416

تاریخچه کمیک استریپ ها و کاراکتر هایشان - قسمت ششم (مارول انقلاب میکند)

در واقع تا سال ۱۹۶۱، «استن لی» و طراحان شرکت کمیک استریپی مارول، مجلات کمیک استریپی فراوانی را در ژانرهای مختلف و با همکاری یکدیگر عرضه داشته بودند، اما هیچ کس نمی دانست که آنها هنوز در ابتدای راه پر افتخار خود هستند و یا این که به زودی انقلابی عظیم در داستانهای مصور به وجود خواهند آورد.
در قسمت پیش گفتیم که مارول در دهه های 40 و 50 به محبوبیت های نسبی رسیده بود اما هیچوقت نمیتوانست حتی برای مدتی کوتاه و حتی با بهترین کاراکترش با لیگ عدالت به رقابت بپردازد.
 
اما در این قسمت میخواهیم به این بپردازیم که چگونه در دهه 60 میلادی ،ورق برگشت و مارول تبدیل به بزرگ ترین ناشر کمیک استیریپی در تمام جهان شد. 
 
در واقع تا سال ۱۹۶۱، «استن لی» و طراحان شرکت کمیک استریپی مارول، مجلات کمیک استریپی فراوانی را در ژانرهای مختلف و با همکاری یکدیگر عرضه داشته بودند، اما هیچ کس نمی دانست که آنها هنوز در ابتدای راه پر افتخار خود هستند و یا این که به زودی انقلابی عظیم در داستانهای مصور به وجود خواهند آورد. بدون اغراق «استن لی» به همراه چند تن از بزرگ ترین هنرمندان تاریخچه داستانهای مصور همچون «جک کربی» (که او را بهترین طراح کمیک استریپ های ابرقهرمانی تمام دوران می دانند)، «استیو دیتکو» Steve Ditko ، «جان بوسما» John Buscema و «جان رو میتا» John Romita ، عصر جدیدی را در کمیک استریپ به وجود آوردند که به آن اصطلاحا دوران نقره ای یا عصر مارول اطلاق میگردد.
 
کمیک استیریپی که اکثر کارشناسان بر این باورند که آغازگر این دوره شد، کمیک استیریپی ماهانه بود به نام چهار شگفت انگیز یا fantastic four. این مجله نام مارول را بیش از پیش بر سر زبان ها انداخت زیرا قوانین از مدافتاده مجلات کمیک استیریپی سنتی را از میان برداشت و البته رکورد فروش را هم زد.
 
اما واقعا چه شد که مارول به چنین موفقیتی دست یافت؟ تازه با کاراکتر هایی که نامشان اصلا برای مخاطبین آشنا نبود!
 
 
می گویند که ناشر وقت مارول «مارتین گودمن» خون اش از دیدن موفقیت تجاری بی حد کمیک بوک های قهرمانی شرکت رقیب، یعنی دی سی کمیکس به جوش آمده بود و به همین دلیل نزد «استن لی»، سردبیر جوان و همه فن حریف خود رفت و از او خواست یک گروه متشکل از ابرقهرمانان، درست مثل گروه انجمن عدالت امریکا که پر فروش ترین مجله مصور شرکت دی سی در اواخر دهه ۵۰ میلادی بود خلق نماید. او هم از خدا خواسته نزد دوست طراح اش، «جک کربی» Jack Kirby رفت و با یاری گرفتن از استعداد ذاتی وی، چهار شگفت انگیز را آفرید.
چهار شگفت انگیز به جای آن که صرفا یک ابر تیم عدالت طلب، خشن و بی روح باشند، یک خانواده بودند و همواره با مشکلات ملموس و قابل باور خانوادگی رو در رو بودند. 
 
 هسته گروه را، کاراکتری دانشمند به نام «رید ریچاردز» Reed Richards تشکیل می داد. او که رویای فتح کره مریخ را در سر می پروراند، یک روز به همراه دوست بداخلاق و قوی هیکل خلبان اش «بن گریم» Ben Grimm و خواهر و برادری به نام («سوزان» و «جانی استورم») Susan and johnny Storm ، با موشک به فضا می روند. اما این چهار نفر در میانه راه به دلیل اصابت اشعه های کیهانی، به موجوداتی دیگر و بعضا نامتعارف تبدیل میشوند و به علاوه به نیروهای فوق بشری ویژه ای دست می یابند، نیروهایی که بسیار متنوع بودند. برای مثال «رید ریچاردز» پی برد که می تواند اندام خود را دراز کند، «رید ریچاردز» خواص نامریی کننده داشت، «جانی استورم» که در اصل یک نوجوان پر انرژی بود به گدازه ای از اتش مبدل میگردد و درنهایت بن گريم همانند هیولایی نارنجی رنگ و چهره سنگی از توان فیزیکی منحصر به فردی سود می برد. از دیگر خصوصیات مهم این کمیک استریپ معرفی کاراکتری دیگر نیز بود. پلنگ سیاه یا blackpanther که نخستین ابرقهرمان مدرن سیاه پوست تاریخ به شمار می رود، برای نخستین بار در شماره ۵۲ چهار شگفت انگیز خلق شد. او ابرقهرمانی است که از حواس پنجگانه فوق بشری و سرعت و چابکی بالایی برخوردار است و رئیس قبیلهای آفریقایی در کشور تخیلی واکاندا محسوب میشود.
 
 
چهار شگفت انگیز نه تنها در تاریخ مارول بلکه در تاریخ کمیک استریپ از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، زیرا به تنهایی فضای اکثر مجلات مصور قهرمانی را عوض کرد. با این که برخلاف آثار سینمایی مارول که بسیار خوب هستند، نسخه سینمایی این فیلم همه را نا امید کرد اما کمیک استریپ چهار شگفت انگیز به دلیل قابلیت باور پذیری کاراکتر هایش از اهمیت زیادی برخوردار است. اعضای این گروه هویت مخفی نداشتند، یعنی نقاب بر چهره نمی زدند و همگان آنها را می شناختند. طبق عرف قدیمی کمیک استریپ، قهرمانان هرگز اجازه نمی دادند تا نامزدهای شان به هویت واقعی آنها پی ببرند اما در چهار شگفت انگیز، «رید ریچاردز» با «سو استورم» ازدواج کرد! «استن لی» سعی می کرد برای شخصیت های داستان، دیالوگ های نسبتا رئالیستی بنویسد. او برای «بن گریم» اسم مستعار «چیز» را برگزید که در آن زمان اسم متداولی برای یک قهرمان کمیک استریپ به حساب نمی آمد. تفاوت دیگر آن بود که چهار شگفت انگیز لباس های رنگارنگ و شنل دار بر تن نمی کردند. در کمال تعجب، مردم از این کمیک استریپ نوگرا استقبال گرمی به عمل آوردند و دفاتر مارول از نامه های خوانندگان پر شدند. 
«مارتین گودمن» که از خوشحالی سر از پا نمی شناخت، از آن به بعد، به «استن لی» اختیار تام داد تا هر چه دلش می خواهد، ابر قهرمان و حتی ضد قهرمان بیافریند.
 
 استن لی هم از قدرت زیاد خود در ساخت شخصیت و شخصیت پردازی استفاده کرد تا چندی از بهترین و متفاوت ترین کاراکتر های کمیک استریپی را بسازد که در عین تفاوت، مکمل یکدیگر بودند و گروهی خاص را تشکیل دادند.
 
 
captcha
نظر شما پس از تایید نمایش داده خواهد شد.