۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۸ مرداد
تعداد بازدید : 1469

History Box : Silent Hill 1

اولین نسخه مجموعه در سال 1999 بر روی کنسول PS One عرضه شد. بازی به صورت سوم شخص بود، ولی مانند اکثر عناوین مشابه آن دوره دوربینی ثابت داشت. گرافیک بازی در آن زمان چه از لحاظ هنری و چه از لحاظ تکنیکی جزء برترین ها محسوب میشد، محیط های برفی به همراه نورپردازی عالی، هر مخاطبی را پای تلویزیون میخکوب می کرد.

اواخر دهه 90، برای دوست داران سبک ” Survival Horror ” بسیار پر بار و فوق العاده بود. در طی سالهایی که مجموعه RE پرچمدار این سبک بود، شرکت جاه طلب و همیشه موفق Konami تصمیم گرفت مجموعه ای را خلق کند تا از طیف وسیع مخاطبان این سبک بی بهره نماند؛ در نهایت Silent Hill عنوانی بود که آن ها خلق کردند. بازی ای با محیط های مخوف و ترسناک، صداگذاری و آهنگ های شنیدنی، گرافیک عالی و داستانی فلسفی و گیرا که پس از عرضه نگاه منتقدان و بازیبازها را به سرعت به سمت خود جلب کرد . 
 
چهار شماره اول سری با فاصله کوتاه عرضه شدند، و مسئولیت ساخت 4 نسخه ی اول این فرنچایز، به عهده Team Silent یکی از استودیو های ژاپنی Konami بود؛ و اکثر طرفداران تنها همین چهار نسخه را به عنوان  Silent Hill واقعی قبول دارند.
 
اما در ادامه Konami که موفقیت این سری را تضمین شده می دانست، نسخه Silent Hill: Homecoming را  توسط استودیو Double Helix تولید کرد، و پس از آن  دو نسخه Origins و Shattered Memories توسط استودیو Climax ساخته شدند. این دو نسخه به نوعی نسخه های فرعی محسوب می شوند؛ origins  به اتفاقات قبل از شماره ی اول میپردازد و شروع ماجرای آلسا ، یکی از شخصیت های نسخه اول را روایت می کند ( ما در این هیستوری باکس بطور کامل داستان نسخه اول را روایت می کنیم، و شما کمی جلوتر با این شخصیت آشنا خواهید شد.)  و نسخه  Shattered Memories  بازسازی نسخه اول بازی است که در کمال تعجب، تغییرات فراوانی در آن صورت گرفته و دیگر آن حس نسخه اول را القا نمی کرد.
 
 
******
 
 
اما قبل از روایت داستان بزارید کمی راجب نسخه اول بازی توضیح بدم.
 
اولین نسخه مجموعه در سال 1999 بر روی کنسول PS One عرضه شد. بازی به صورت سوم شخص بود، ولی مانند اکثر عناوین مشابه آن دوره دوربینی ثابت داشت. گرافیک بازی در آن زمان چه از لحاظ هنری و چه از لحاظ تکنیکی جزء برترین ها محسوب میشد، محیط های برفی به همراه نورپردازی عالی، هر مخاطبی را پای تلویزیون میخکوب می کرد. استفاده از مه یکی از موارد جالب و نوآورانه بود که به نوعی بعدها، به یکی از نمادهای سری بازی Silent Hill تبدیل شد و حتی در عناوین دیگر این سبک هم مورد استفاده قرار گرفت. مسئولیت ساخت موسیقی های این بازی، به عهده یکی از برترین آهنگ سازان تاریخ صنعت ویدیو گیم، آقای AkiraYamaoka بود و به خوبی از عهده این مسئولیت برآمد ، به طوری که افراد زیادی بخش اعظمی از موفقیت های مجموعه را مدیون آهنگ های بی نقص او می دانند. نکته قابل ملاحظه دیگر، جو و اتمسفر بازی است، از همان ابتدا که کنترل شخصیت بازی را برعهده می گیرید، حس تنهایی و استرس شدیدی را تجربه می کنید. محیطی برفی، مه آلود، ساکت و تاریک، از جمله نخستین مواردی هستند که به آنها بر می خوردید.  در طول بازی از وجود 2 ایتم مهم بهره می بردید، اول- چراغ قوه ای که شخصیت بازی در ابتدا بدست میاورد و از آن برای روشن کردن محیط استفاده میکند.  دوم- رادیویی که او را از نزدیک شدن دشمنان با خبر می سازد. بزرگترین عامل بازدارنده شما ، کاراکتریست که کنترل آن را بر عهده دارید. او هم مانند اکثر ما زندگی طبیعی داشته و هیچگاه تعلیمات نظامی حرفه ای ندیده و به راحتی می توان ، متوجه آسیب پذیر بودن او شد. مثلا با کمی دویدن، به سرعت صدای نفس نفس زدن او را می شنوید، و همین ضعف ها ترس و هیجان بازی را دو چندان می کند.
 
 
********
 
 
پس از کمی توضیحات راجب گیم پلی و جو و محیط بازی، بریم و به داستان بازی Silent Hill 1 بپردازیم.
 
شخصیت اصلی بازی Harry Mason  به همراه دخترش Cheryl که بهش قول داده بود برای جشن تولدش او را به تعطلات ببره، راهی شهر Silent Hill شدن، منطقه تفریحی که در کنار دریاچه ای واقع شده. هوا بسیار سرد است  و   هری شب هنگام مشغول رانندگی می شود، که ناگهان ماشینشان خراب شده و باعث میشود آنها ساعاتی از برنامه خود عقب بمانند. Cheryl بر روی صندلی عقب در حالی که دفتر نقاشی اش را به دست دارد، به آرامی خوابیده و Harry مشغول رانندگی است که ناگهان، از آینه بقل متوجه نوری می شود که در حال نزدیک شدن به وی است. چند لحظه بعد پلیس زنی را مشاهده می کند که همراه با موتور سیکلتش از کنار آنها به آرامی گذر می کند. Harry  دقایقی بعد، همان موتور سیکلت را رها شده کنار جاده مشاهده می کند!!! هر چه به این سمت و آن سمت نگاه می کنند اثری از راننده نمی یابد و ناگهان در همین گیر و داد متوجه حضور دختری با روپوش مدرسه مقابل ماشینش می شوند. به شدت ترمز می کند و همین امر باعث انحراف آنها از جاده و متعاقبا چپ شدنشان می شود. Harry تقریبا ساعاتی را بیهوش سپری می کند. او بهوش می آید گویا صدمه ندیده است. مهی غلیظی محیط را فرا گرفته و از همه بدتر Cheryl ناپدید شده است. او کاملا گیج شده. بعد از اینکه به سختی خود را از ماشین بیرون میکشد، تصویری سایه گونه از دخترش را، چند ده متر آن طرف تر می بیند. او را صدا می زند و به طرفش حرکت می کند، ولی دخترک فرار کرده و Harry   به ناچار مجبور می شود تا او را تعقیب کند.
 
او با سماجت سایه را تعقیب می کند و در بین راه از چندین دروازه عبور می کند. هر چه پیش می رود آسمان تاریک تر و مخوف تر می شود. هیچ یک از این علائم بدشگون مانع پیشروی او نمی شوند. آسمان آنقدر تاریک می شود که Harry را وادار می سازد برای مشاهده محیط از فندک استفاده کند. به محض اینکه محیط روشن می شود با صحنه هایی رو به رو می شود که دلهره و اضطراب را به جان او می اندازند. ویلچری رها شده، تخت خواب پزشکی وحشتناک و لخته های بیشمار خون تنها قسمتی از آنها هستند. به ناگهان محیط تغییر شکل می دهد. دیوارها تبدیل به توری هایی زنگ زده از جنس گوشت و خون می شوند و صداهای عجیب و غریب به گوش می رسد. Harry وحشت زده و نگران از دست دشمنان شیطانی فرار می کند، ولی با بدشانسی در بن بستی گرفتار می شود. به محض اینکه بر می گردد، مورد حمله هیولای قرار می گیرد و او که هیچ سلاحی به همراه ندارد، تنها در برابر چند ضربه هیولا مقاومت می کند و در نهایت نیمه جان به زمین می افتد…
 
Harry بر روی مبلی در یک رستوران متروکه از خواب می پرد و از اتفاقی که افتاده کاملا گیج است. با نگرانی به اطرافش نگاهی می اندازد و افسر پلیسی که در جاده دیده بود را در رستوران مشاهده می کند ، افسر پلیس جلو می آید و خود را به او معرفی می کند. نام او Cybil است و از Harry علت اتفاقات عجیب شهر را جویا می شود، Harry به او پاسخ می دهد که خودش هم مانند او بی اطلاع است و تنها جهت گردش به این محل آمده، اما ناگهان به یاد می آورد که دخترش را گم کرده است و از Cybil سراغ او را می گیرد، ولی Cybil اصلا Cheryl را ندیده است. پس Harry بعد از چند لحظه استراحت تصمیم می گیرد تا مجددا به دنبال دخترش برود. پیش از اینکه او رستوران را ترک کند، Cybil راجع به تهدیدات ناشناخته شهر به او هشدار می دهد، سپس کلت کمری خود را به او داده و به او می گوید که احتیاط کند، تا در آینده اشتباهی خود او را نشانه نرود. Cybil هم تصمیم می گیرد خود را هر چه سریعتر به Brahms -شهر همسایه Silent Hill- برساند تا با نیروی کمکی باز گردد.
 
 Harry قبل از اینکه رستوران را ترک کند تصمیم به جمع آوری یکسری لوازم ضروری میکند. در ابتدا رادیویی را پیدا میکند که متاسفانه به نظر خراب می رسد . در حالی که مشغول جمع آوری تجهیزات هست، ناگهان صدای خش خش رادیو او را شگفت زده می کند. هر لحظه به خش خش صدا افزوده می شود که ناگهان پرنده ای شیطانی وارد سالن شده و به او حمله می کند. بعد از کشتن آن، Harry متوجه ارتباط صدای رادیو با نزدیک بودن موجودات شیطانی میشود، بدین جهت رادیو را همراه خود بر میدارد.
 
بعد از اینکه Harry رستوران را ترک می کند، به یاد رویایی که دیده بود می افتد. او تصمیم میگیرد دوباره آن مکان را جستجو کند. در این بین با صحنه ای عجیب رو به رو می شود. خیابانی که به همان جایی که او مورد حمله قرار گرفته بود ختم میشد، با دیواری بزرگ مسدود شده است. پس از کمی جستجو و قدم زدن، برگه های دفتر نقاشی که چندی پیش به عنوان هدیه تولد برای دخترش تهیه کرده بود را، بر روی زمین مشاهده می کند. با شتاب جلو می رود، برگی نظر او را جلب می کند، آن را بر می دارد و مشاهده می کند. عکس Harry به صورت بد ترکیبی کشیده شده است و در صفحه ای دیگر با جوهری قرمز رنگ و بزرگ نوشته شده است ” به طرف مدرسه “. Harry به سرعت نقشه ای که از رستوران برداشته بود را ملاحظه می کند و متوجه می شود که در قسمت جنوب غربی Old Silent Hill مدرسه ابتدایی به نام ” Midwich ” واقع شده است. Harry تصمیم می گیرد هر طور که شده خود را به این مدرسه برساند. او در طول مسیر با سگ هایی وحشی و هیولاهایی پرنده مقابله می کند، ولی گویا مشکلات او تمامی ندارند. تمام مسیرهایی که به مدرسه ختم می شوند توسط شکافی هایی عمیق مسدود شده اند. ترس وجود Harry را فرا می گیرد. "اینجا دیگر چه جهنمیست! "
 
او همین طور که به راهش ادامه می دهد، به یادداشت های مرموز بیشتری بر می خورد. بعد از مبارزاتی نفسگیر و مشقت های فراوان بلاخره مسیری به سمت مدرسه پیدا می کند. Harry به خانه ای میرسد که می توان از درب پشتی آن به سمت مدرسه میانبر زد. هر چه که به طرف مدرسه پیش می رود شهر تاریک تر و تاریک تر می شود.
 
خوشبختانه با استفاده از چراغ قوه ای که از رستوران برداشته بود، امکان پیشروی برایش مهیا می شود. سرآخر بعد از چند جدال با دشمنان به مدرسه Midwich می رسد. 
 
سکوتی سنگین فضای محوطه را پر کرده است. هیچ اثری از Cheryl نمی یابد. او پس از گشت گذار در مدرسه و پشت سر گذاشتن چندین معما به برج ساعت مدرسه میرسد. باز شدن درب برج منوط به حل معماهایی است ، که یکی از آن ها یعنی معمای پیانو، به گفته اکثر طرفداران بازی از سخت ترین و جذاب ترین معماهای بازی به حساب می آید. 
 
از پلکان پایین رفته و از طرف دیگر برج بالا می آید به نظر در همان حیاط مدرسه است اما نه ! نمادی به شکل دایره در وسط حیاط وجود دارد که قبلا نبود! اگر این جا همان مدرسه نیست پس کجاست؟ گویا وضعیت مدرسه چندان بهتر از شهر نیست زیرا در اینجا هم اتفاقا عجیب و غریبی روی می دهد. بعد از کمی گشت گذار مدرسه تغییر شکل می دهد. در اینجا نیز مجددا صندلی چرخداری را در یکی از اتاق های مدرسه می بیند. گویا این جسم بی جان راز های نهفته ای در بر دارد. Harry مرتب اتاق های مدرسه را جستجو می کند که ناگهان، زنگ تلفنی در یکی از کلاس ها او را حیرت زده می کند. صدا مربوط به Cheryl است که از پدرش میپرسد کجاست و از او کمک می خواهد. بعد از این اتفاق Harry بی تابانه به تلاشش برای پیدا کردن Cheryl ادامه می دهد. به ناچار شروع به گشت گذار بیشتر می کند در همین حین کتابی را پیدا می کند که مربوط به دختران خرد سال و توانایی ارتباط با ارواح و اشباح است. بعد از کمی ماجرا جویی بلاخره به زیر زمین بنا می رسد. به نظر می رسد منبع موجودات شیطانی مدرسه همین جا باشد.
 
در زیر زمین مارمولکی عظیم الجسته را مشاهده می کند، که پس از شکست آن مدرسه تغییر شکل میدهد. در حینی که مدرسه تغییر شکل میدهد ناگهان Harry دختری را میبیند که در جاده دیده بود، همانی که تقریبا تمام دردسرهایش به او مربوط میشد. او تقریبا یکبار با دخترک تصادف کرده بود. آنها رو به روی هم قرار گرفته اند، ولی به نظر می رسد که Harry تحت تاثیر چیزی قرار گرفته، زیرا توانایی بیان حتی یک کلمه را هم ندارد. تنها مات و مبهوت او را تماشا می کند. بعد از چند لحظه دخترک در حالی که لبخند بر چهره دارد ناپدید می شود. مجددا مدرسه به حالت عادی باز میگردد. Harry خود را به سرعت به طبقه همکف می رساند. که ناگهان، صدای زنگ کلیسا محوطه را پر می کند. پس تصمیم میگیرد به سمت تنها کلیسای شهر حرکت کند.
 
Harry خود را به کلیسا می رساند. در آنجا با زن سالخورده ای رو به رو می شود، که لباس هایی کهنه به تن دارد و مشغول دعا کردن است. Harry از دیدن او تعجب می کند و سعی می کند از هویت او سر در بیاورد اما او مرموزانه سرنخ هایی از Cheryl می دهد. سپس از او می خواهد برای اطلاعات بیشتر به بیمارستان عزیمت کند. قبل از اینکه Harry کلیسا را ترک کند، پیر زن شی ای هرمی شکل و مقدس به نام Flauros را به او می دهد. Harry کلیسا را ترک می کند و از طریق پلی خود را به مرکز شهر می رساند. در بین راه قبل از اینکه به بیمارستان برسد، به ایستگاه پلیسی بر می خورد. او جهت پیدا کردن وسایل کارآمد وارد دفتر می شود. هنگامی که مشغول جستجوی سالن است، گزارشاتی مربوط به دارویی وهم آور به نام White Claudia را مشاهده می کند. به نظر می رسد این دارو بازار خوبی در این شهر داشته است. از آنجا که وقت تنگ است، به سرعت از ایستگاه پلیس خارج می شود و به مسیرش ادامه می دهد. 
 
وقتی به بیمارستان می رسد، متوجه صدای تیر اندازی در یکی از اتاق های بیماستان می شود. پس به سمت اتاق می رود و هنگامی که درب اتاق را باز می کند؛ دکتری را مشاهده می کند که مشغول تیراندازی به یکی از همان پرنده های غول پیکر است. Harry با دکتر Michael Kaufmann هم صحبت می شود. او هم مانند Harry در مورد اتفاقات عجیب شهر بی اطلاع است و از Cheryl هم خبری ندارد. او اظهار می کند برای خوابیدن به اتاق استراحت رفته بود، ولی هنگامی که از خواب بیدار می شود، متوجه می شود که هیچ کس در ساختمان حضور ندارد و موجودات عجیب و غریب در کل بیمارستان پخش شده اند. حتی او سراغ همسر Harry را می گیرد!!! او به Kaufmann پاسخ می دهد که همسرش 4 سال پیش مرده. بعد از کمی صحبت دیگر دکتر خداحافظی می کند و انجا را ترک میکند.
 
به غیر از سوسک ها هیچ موجود زنده دیگری در بیمارستان دیده نمی شود. البته پرستارها و دکترهای تغییر شکل داده ای وجود دارند. آنها دشمنان Harry در این بیمارستان هستند. Harry در حین جستجوی ساختمان به اتاق مدیریت میرسد. درب اتاق را باز می کند و وارد می شود. به نظر می رسد اتاق پاکسازی شده است. تنها مورد قابل ملاحظه مایع قرمز رنگ مشکوکی است، که نظر Harry را به خود جلب می کند. او با استفاده از یک بطری آن را جمع آوری می کند. به زیر زمین می رود و سعی می کند منبع برق رسانی ساختمان را مجددا راه اندازی کند. بعد از اینکه موفق به انجام این کار می شود، با آسانسور خود را به طبقات بالا می رساند، اما  ورودی طبقات مسدود شده است، پس به ناچار به آسانسور باز می گردد. در همین حین Harry تصویری از همان دخترک می بیند که به یک مغازه عتیقه فروشی وارد می شود. به محض اینکه او به آسانسور باز می گردد، به طرز مشکوکی طبقه چهارمی هم ظاهر می شود!!! با وجود اینکه این اتفاق بوی دردسر می دهد، ولی به امید پیدا کردن دخترش به این طبقه میرود. سالنی مرموز و خون آلود رو به رویش قرار دارد. به آرامی شروع به گام برداشتن می کند. بعد از چند دقیقه جستجوی، چیز خاصی دستگیرش نمی شود. مانند مدرسه Midwich ،در اینجا هم به امید پیدا کردن نشانه ای به زیر زمین میرود. در زیر زمین 6 اتاق وجود دارد که یکی از آنها دارای دری مخفی است که با وسیله ی کمدی پوشیده شده ، با کنار زدن کمد و باز کردن در ، دریچه ای نمایان میشود که با برگ و گیاه پوشیده شده و به نظر میرسد مدتهاست مورد استفاده قرار نگرفته. او از دریچه عبور کرده و وارد راهروی با 6 اتاق دیگر میشود. یکی از این اتاق ها مربوط به Alessa است. Alessa همان دختر بچه ای است که Harry پیش از این در Midwich ملاقاتش کرده بود، و یک بار نیز  تقریبا با او تصادف کرد بود. در اتاق یک برانکارد چرخ دار، یک قاب عکس از Alessa و تعدادی قرص دیده می شود ولی خبری از خود او نیست. بیمارستان تغییر حالت میدهد. Harry مجددا به همان اتاقی که دکتر Kaufmann را ملاقات کرده بود باز می گردد. این بار به جای دکتر، با پرستاری وحشت زده به نام Lisa Garland ملاقات می کند. او از دیدن Harry بسیار خوشحال می شود و او را در آغوش می گیرد. Harry از او درباره دخترش و زیر زمین بیمارستان و پیر زنی که در کلیسا دیده بود، پرس و جو می کند؟ ولی او هم مانند دیگران اظهار بی اطلاعی می کند. Lisa از Harry سوال می کند که آیا مورد عجیبی در زیر زمین نظر او را جلب کرده؟! ولی قبل از اینکه پاسخی از دهانش خارج شود یک مرتبه سردرد شدیدی به سراغ او می آید. صدای آژیری شنیده می شود، چشمانش سیاهی می روند و کم کم همه جا محو می شود…
 
به هوش می آید! در همان اتاق می باشد ولی ساختمان شکل عادی به خود گرفته است. به نظر میرسد دیگر خبری از موجوات عجیب و غریب نیست. در حالی که سعی می کند به سرعت هوشیاریش را بدست آورد، Dahlia Gillespie ( همان زنی که در کلیسا ملاقات کرده بود) را میبیند. Dahila به او می گوید که “تاریکی” در صدد تسخیر شهر است. او توضیح می دهد که اشکالی که در شهر حکاکی شده اند مربوط به Samael ، سنبلی از شیطان هستند. سپس به او فرمان میدهد که از کامل شدن این واقعه جلوگیری کند. او سرآخر کلیدی را در اختیار Harry قرار میدهد و به او می گوید برای بدست آوردن سرنخ های بیشتر باید به کلیسای دیگر شهر هم سری بزند. Harry با استفاده از کلیدی که بدست می آورد راهی کلیسا می شود.
 
Harry نقشه را نگاه می کند، ولی جز کلیسای Balkan که قبلا آنجا رفته بود کلیسای دیگری را پیدا نمی کند. نگاهی به کلید می اندازد. یاد تصویری می افتد که از آلسا دیده بود. همانی تصویری که در آن او وارد عتیقه فروشی میشد. با استفاده از دفترچه تلفن بیمارستان آنجا را شناسایی و به سمتش حرکت می کند.  در مغازه کنار قفسه ها، تونلی مخفی را می یابد. پیش از اینکه داخل آن شود ناگهان، Cybil وارد مغازه می شود و به Harry می گوید تمام تلاش هایش جهت خارج شدن از شهر بی ثمر بوده است. او اظهار می کند سرتاسر شهر را دره هایی مرگبار احاطه کرده اند. Harry هم به عدم موفقیتش در پیدا کردن Cheryl اشاره می کند. در اوج نامیدی روزنه ای پدیدار می شود. Cybil اظهار می کند دخترکی را دیده که به سمت دریاچه در حال حرکت بوده ولی دره ها مانع رسیدنش به او شده اند. Harry از شنیدن این خبر بسیار خوشحال می شود. او از Cybil راجع به Dahila و تاریکی که از آن سخن می گفت می پرسد. Cybil می گوید که اغلب ساکنین شهر به مواد مخدر اعتیاد داشتند و به همین علت داد و ستدهایی صورت می گرفت. او در صدد رسوایی تولید کنندگان بوده که هرچه پیش میرفته، سر نخ ها محو و محو تر می شدند. Harry به یاد گزارشاتی می افتد که در ایستگاه پلیس آنها را مطالعه کرده بود. او سعی می کند تا در مورد شرایط فعلی و تغییر شکل ناگهانی محیط با Cybil سخن بگوید، ولی او در این باره هم اطلاعاتی ندارد. Cybil فکر می کند که او دچار توهم شده و با ذکر این حرف که بعد از این همه اتفاق او نیاز به استراحت دارد؛ حتی حرف او را به تمسخر میگیرد. Harry هم این موضوع را می پذیرد زیرا که، دوست ندارد راجع به مسائلی که غیر قابل باور به نظر میرسد جر و بحث کند.
 
 Harry وارد تونل می شود تا نگاهی به آن بیاندازد. Cybil هم در قسمتی ورودی تونل مشغول نگهبانی می شود. در انتهای تونل اتاقی کوچک، شبیه به کلیسا وجود دارد. Harry هنگامی که مشغول جستجوی آنجاست ناگهان، چشمانش به تابلویی روی دیوار می افتد. عکس تابلو مربوط به پرنده ای شیطانی است. هنگامی که قصد دارد تا بازگردد ناگهان، اتاق شروع به اشتعال می کند. Harry متوجه می شود مجسمه پرنده ای که بالای سر او قرار دارد مسبب این آتش سوزی است. Cybil همین طور مشغول نگهبانی است، که کم کم نگران Harry می شود. هرچه او را صدا میزند پاسخی نمی شنود. خود وارد تونل شده و به طرف انتهای آن حرکت می کند. هنگامی که به انتها می رسد اتاق در نظر Cybil همان شکل اولیه را دارد( قبل از آتش سوزی). هر چه تلاش می کند تا Harry را پیدا کند ولی هیچ اثری از او نیست. به نظر میرسد او غیبش زده…
Harry به یکباره خود را مجددا در کنار Lisa میبیند. تعجب می کند و از او راجع به Dahila سوال می کند. او در مورد حوادث هفت سال پیش و سوزاندن دخترش به دست خود و همچنین آیین عجیب و غریب شهر توضیح میدهد. به نظر میرسد او پس از این حادثه دیوانه شده است. از قرار گویا آیین شهر قدمتی دیرینه دارد و از زمانی که افراد تازه وارد در قسمت کناری دریاچه ساکن شدند، داد و ستد مواد مخدر نیز رواج پیدا کرده بود. Lisa به یکباره می گوید که گویا زیاده روی کرده و سپس سکوت اختیار می کند. Harry مجددا از خواب بر می خیزد ولی اینار خود را در مغازه عتیقه فروشی میبیند. شهر تغییر شکل داده و در و دیوار ها جای خود را به توری های زنگ زده و گوشت ها خون آلود داده است. Harry دیگر Cybil را نمیبیند ولی آخرین حرف های او مبنی بر مشاهده دخترش کنار دریاچه را به خاطر دارد. سعی می کند تا خود را به کنار دریاچه برساند ولی دره های عمیق مانع پیشروی او می شوند. به یاد رویایی می افتد که در آن Lisa به Harry می گوید هرچه سریعتر پیش او بازگردد. پس تصمیم می گیرد هر طور که شده خود را به بیمارستان Alchemilla برساند. شهر اینبار بی رحم تر از دفعات قبل شده و تمام راه ها به سمت بیمارستان مسدود شده. گویا همه چیز دست در دست هم داده اند تا مانع پیشروی او شوند. در نهایت Harry سعی می کند با استفاده از سالنی خود را به بیمارستان برساند. وارد سالن می شود و با احتیاط خود را به طبقه دوم می رساند. به یکباره تلویزیونی Cheryl را نشان می دهد، که در وضعیت بحرانی قرار گرفته و از پدرش طلب یاری می کند.
 
بعد از دقایقی Harry خود را به Lisa می رساند و از او می خواهد مسیری که به دریاچه ختم می شود را به او نشان دهد. Lisa به او پاسخ می دهد که با استفاده از کانال آب رسانی که در کنار مدرسه قرار دارد می تواند خود را به کنار دریاچه برساند. سپس از Harry می خواهد که کنار او بماند و از او محافظت کند، ولی از آنجا که او به دنبال دخترش است، نمی پذیرد ولی در عوض به او پیشنهاد می دهد تا همراه او به دریاچه بیاید. Lisa به او پاسخ می دهد که نمی تواند اینجا را ترک کند و بدون هیچ بحثی قانع می شود. قبل از اینکه Harry بیمارستان را ترک کند، قول میدهد تا هرچه زودتر نزد او باز گردد. هنگامی که قصد خروج از ساختمان را دارد، متوجه می شود که پیرامون آنجا را دره های عمیق احاطه کرده اند. حال تنها راهی که وجود دارد پشت بام ساختمان روبه رو است. هنگامی که به آنجا میرسد، با موجودی سخت جان و غول پیکر مبارزه می کند. بعد از شکست دادن آن محیط دوباره به شکل عادی خود باز می گردد و شکاف ها ناپدید می شوند. او به راهش ادامه می دهد و از طریق مسیری که Lisa به او گفته بود خود را به نزدیکی دریاچه می رساند. و نزدیک به عمارتی، دکتر Kaufmann را می بیند که سعی می کند خود از دست موجودی ترسناک نجات دهد.
 
دکتر هنگامی که تقریبا در یک قدمی مرگ قرار می گیرد، توسط Harry نجات پیدا می کند. او از Harry تشکر کرده و با خوشبینی نسبت به نجات از این جهنم، محل را ترک می کند. Harry تعجب می کند که چگونه دکتر سریعتر از او خود را به اینجا رسانده است. زمانی که دکتر با عجله مکان را ترک می کرد کیف دستی خود را جا می گذارد. Harry از روی کنجکاوی آن را برداشته و نگاهی به آن می اندازد. محتوای کیف را کلید مُتلی و رسیدی مربوط به یک مغازه تشکیل می دهند. Harry خود را به مغازه می رساند و در گاو صندوغ آنجا مقداری مواد مخدر پیدا می کند. سپس او به طرف مُتل حرکت می کند تا بلکه در آنجا سرنخی پیدا کند. در آنجا تعدادی کلید موتور سیکلت پیدا می کند. پس از جستجوی موتور سیکلت ها به مایعی قرمز رنگ شبیه به همانی که در بیمارستان پیدا کرده بود بر می خورد. به یکباره مجددا سر و کله دکتر Kaufmann پیدا می شود و با عصبانیت آن را از Harry پس می گیرد. او به Harry گوشزد می کند که به جای وقت تلف کردن به دنبال راه فراری باشد! سپس مُتل را ترک می کند. Harry که از عکس العمل دکتر تعجب کرده است به توصیه او گوش می دهد و به راه خود ادامه می دهد. 
در اینجا دوبخش بیشتر وجود ندارد؛ پارکی تفریحی و برج فانوس دریایی. بعد از چند گامی که Harry بر می دارد ناگهان، مجددا صدای آژیر به گوش می رسد و محیط تغییر حالت می دهد. دره ای پشت سر او را مسدود می کند. او دیگر نمی تواند به مُتل یا کانال آب رسانی بازگردد. او خود را به اسکله می رساند تا ببیند کسی که Cybil دیده همان Cheryl هست یا خیر. کمی دقت می کند و متوجه می شود که Cybil هم آنجاست. آنها از دیدن هم خوشحال می شوند. بعد از کمی گفت و گو و تشریح وخامت اوضاع توسط Harry، سر و کله Dahila هم پیدا می شود و به آنها دستور می دهد که محیط های مذکور را جستجو کنند و مانع شکل گیری تمامی نمادهای Samael شوند( این دو جا آخرین مکان هایی هستند که هنوز نمادی در آنها شکل نگرفته است). Cybil که قصد کمک به Harry را دارد تصمیم می گیرد به پارک رود. پس به سرعت به طرف آنجا حرکت می کند. بعد از اینکه او حرکت می کند Dahila یادآوری می کند تا به محض مشاهده Alessa از Flauros استفاده کند. Harry به او می گوید پس با این تفاسیر Cybil چه کند؟! ولی Dahila با بی اعتنایی به کار خود مشغول می شود.
 
Harry به سمت برج فانوس حرکت می کند. در آنجا Alessa را میبیند، ولی مانند دفعات قبل به سرعت محو می شود. پس از کمی جستجو چیزی آیدش نمی شود و مجددا باز می گردد. او متوجه می شود که Cybil هنوز باز نگشته است. Harry نگران حال Cybil می شود و به سمت پارک حرکت می کند، ولی مسیر آنجا مسدود است. کمی آنطرف تر را مشاهده و تونلی نظرش را جلب می کند. احتمال می دهد که Cybil هم از اینجا ادامه مسیر داده باشد. پس تصمیم می گیرد وارد آن شود. در همین حین صحنه ای نشان داده می شود که Cybil از پشت مورد حمله نیروی ناشناس قرار میگیرد و به طرفی پرتاب میشود. این تونل مانند کانال آب رسانی، طولانی نیست. بنابراین Harry خود را به سرعت به پارک می رساند. او در پارک به جستجوی Alessa و Cybil می پردازد. بعد از گذشت دقایقی Cybil را پیدا می کند که روی ویلچری کنار چرخ و فلکی نشسته است. ابتدا از دیدن او خوشحال می شود ولی بعد از چند لحظه متوجه می شود که گویا او حالت طبیعی ندارد و به یکباره به Harry حمله ور می شود. Harry در ابتدا از مبارزه با او ممانعت می کند، ولی سرآخر که چاره ای جز رویارویی نمی بیند، با استفاده از همان اسلحه ای که در اوایل بازی Cybil به او داده بود، او را نابود می سازد. Harry بعد از کشتن Cybil ابتدا کمی عزاداری می کند ولی خوب می داند که در این وضعیت نمی تواند این کار را تا ابد انجام دهد. پس بعد از گذشت دقایقی به راهش ادامه می دهد. او به جستجویش ادامه می دهد تا اینکه مجددا Alessa را ملاقات می کند. بر خلاف گذشته او نه تنها اینبار فرار نمی کند بلکه با استفاده از قدرت عجیبی که دارد Harry را به سمتی پرتاب می کند. قبل از اینکه آلسا مجددا به او حمله کند، Harry  ، Flauros را بیرون می آورد ناگهان نور عظیمی ساطع می شود و لحظه ای بعد به Alessa اصابت می کند. آلسا در اثر برخورد نور آسیب می بیند و به زمین می افتد. در همین گیر و داد سر و کله Dahila پیدا می شود. او بر سر آلسا فریاد می زند و می گوید که دیگر نمی تواند از دست او فرار کند. سپس او را به چنگ می آورد. آلسا ابتدا کمی مقاومت می کند ولی در اثر برخورد نور بسیار ضعیف شده است. Harry بسیار شکاکانه و شگفت زده به درگیری آنها نظاره می کند. هنگامی که قصد دخالت دارد به یکباره همه جا تیره و تار میشود…
 
Harry مجددا در بیمارستان بهوش می آید. Lisa را مشاهده می کند و با او مشغول صحبت می شود. Lisa توضیح می دهد بعد از اینکه Harry با او راجع به زیر زمین صحبت کرده، سری به آنجا زده است. او می گوید که چیز قابل توجهی آنجا ندیده تنها تصور می کند که قبلا آنجا بوده است. او به سرعت احساساتی می شود و در حالی که سردرگم است از اتاق خارج می شود. بعد از چند لحظه Harry به دنبال او می رود. او متوجه می شود که بیمارستان در حالتی غیر عادی قرار دارد. حالتی که از آن به عنوان “Nowhere” یاد می کند. اتاق هایی که پشت درها وجود دارند به صورت تصادفی می باشند بنابراین، نقشه هیچ کمکی به او نمی کند. قالب بنا شبیه به بیمارستان است ولی پشت هر درب، اتاقی مربوط به یک قسمت شهر وجود دارد. بعد از مشاهده کلاسی مربوط به مدرسه Midwich، یک مغازه جواهر فروشی، مغازه عتیقه فروشی و اتاقی مربوط به بیمارستان، تلوزیون و دستگاه پخشی را پیدا می کند. پیش از اینکه پا به این اتاق بگذارد بخش دوم نوار ویدیویی را پیدا می کند ( در اینجا باید بگویم که پیش از این، در اولین حضور خود در بیمارستان بخش اول فیلم را مشاهده کرده بود که به نظر کاملا نا مفهوم می آمد). او با استفاده از دستگاه قسمت دوم نوار را پخش می کند. ابتدا تصویر، Lisa را نشان می دهد. او به عدم موفقیتش در مورد جلوگیری از خونریزی یکی از بیماران و همچنین معتاد بودنش به White Claudia اعتراف می کند. 
 
پس از پخش فیلم Harry لیسا را مشاهده می کند، ولی این بار سعی میکند او را از خود دور کند که این موضوع باعث برخود Lisa با دیوار می شود. تقریبا تمام نقاط بدن او شروع به خونریزی می کنند. با وجود این وضع اسف بار او هنوز هم عقلش را از دست نداده و از Harry طلب یاری می کند. Harry که وحشت کرده از او دوری می کند و از اتاق بیرون می آید. Lisa هرچه تلاش می کند تا از اتاق بیرون آید نمی تواند چون، Harry با قدرت درب را بسته نگه می دارد.
 
Harry به ناچار مجددا در “Nowhere” سرگردان می شود. در حالی که بی هدف اتاق ها را پیمایش می کند، به اتاق Alessa می رسد. در اینجا یکی از خاطرات آلسا به نمایش در می آید. Dahila ، Kaufmann و دو فرد مرموز دیگر بالای سر آلسا -که تماما باندپیچی شده است- ایستاده اند. Dahila می گوید که تنها نیمی از روح “خدا” در او رسوخ کرده است و حیران است که چگونه نیمه دیگر آن را آشکار سازد. Harry به گشت و گذارش ادامه می دهد و خاطره ای دیگر را مشاهده می کند. در اینجا Alessa و مادرش Dahila را مشاهده می کند که مشغول جر و بحث با یکدیگر هستند. Dahila از او می خواهد که دختر خوبی باشد و به فرامین مادرش عمل کند ولی آلسا تنها از او یک زندگی طبیعی مانند دیگران را می خواهد با این وجود، باز هم Dahila پرخاشگری کرده و عصبانی می شود.
 
 Harry از مشاهده این صحنه ها متاثر می شود و کم کم دشمن اصلی را می یابد. Harry آنقدر به جستجو ادامه می دهد تا در نهایت Dahila را در زیر زمین مدرسه Midwich ملاقات می کند( به خاطر داشته باشید او هنوز در “Nowhere” است ولی پس از حل کردن چند معما و بدست آوردن چند سمبل در اتاقی را که به نظر اتاق آلسا میرسد، خود را در زیر زمین مدرسه می بیند). Dahila در کنار دختری ایستاده که تماما باندپیچ شده و روی ویلچر نشسته است. در کنار آنها هم آلسا حضور دارد. Harry از Dahila می خواهد که Cheryl را به او بازگرداند ولی Dahila پاسخ می دهد که او در حال حاضر همینجاست! همان طور که در کل ماجرا حضور داشته. Harry کمی گیج می شود و اظهار می کند که این غیر ممکن است. Dahila توضیح می دهد که دختری که در طول ماجرا به نام آلسا می شناخته در واقع همان Cheryl بوده با این تفاوت که چهره ای شبیه به Alessa، قبل از سوزاندنش داشته است. این زنی هم که روی ویلچر نشسته همان آلسا واقعی است. ناگهان نوری شدید محیط را فرا می گیرد و Cheryl / Alessa با زن سوخته ترکیب شده و به فرشته ای زیبا تبدیل می شوند.
 
ناگهان صدای شلیکی از دور شنیده می شود. صدا مربوط به دکتر Kaufmann است. او Dahila را مورد هدف قرار می دهد. سپس بر سر او فریاد می زند. او از موضوعی خشمگین است. به نظر می رسد این دو با هم سر مسائلی توافقاتی انجام داده بودند که Dahila نسبت به آنها پایبند نمانده است. Kaufmann می گوید که انتظار نداشته تا ابد در چنین جهنمی سرگردان بماند. Dahila به سختی از زمین برمی خیزد و به او پاسخ می دهد که برای تحقق هدف والایش دیگر نیازی به او ندارد. Kaufmann از شنیدن این جمله عصبی می شود و همان مایع قرمز رنگی که قبلا آن را از Harry گرفته بود به سمت فرشته متولد شده پرتاب می کند. پس از برخورد ماده به فرشته، صدای مهیبی از آن بر می خیزد. در اوج تعجب Dahila خنده هایی شیطانی سر می دهد. در اینجا موجودی پرنده مانند درست شبیه به همان عکسی که در “کلیسای دیگر” وجود داشت ظاهر می شود و از خود نور هایی ساطع می کند .یکی از همین نورها به Dahila اصابت می کند و باعث سوختن و ذوب شدن او می شود. بعد از کلی تلاش و مصیبت Harry موفق می شود این موجود مرموز را نابود سازد. پس از این مبارزه نفسگیر فرشته مجددا ظاهر می شود و به سمت Harry می آید. در کمال تعجب کودکی شیرخواره را به او می دهد. Harry اینجاست که متوجه می شود Cheryl دیگر بر نخواهد گشت و تنها باید مراقب این کودک باشد. Harry توسط فرشته به سمت نور هدایت می شود. ساختمان در حال فروریزی است و Harry به سرعت خود را به نور می رساند. در این بین Kaufmann هم شانس خودش را همانند Harry امتحان می کند. او به سمت نور حرکت می کند که ناگهان، Lisa پدیدار می شود و در حالی که همچنان خونریزی می کند مانع فرار Kaufmann می شود.آخرین صدایی که به گوشش می رسد، خنده های تلخ و ناراحت کننده Lisa است. لحظاتی بعد در حالی که Harry کودک را در آغوش گرفته، خود را وسط خیابانی می بیند. چراغ های خیابان روشن هستند و Harry به آرامی در آن قدم می زند…
 
 
*****
 
 
اما سایلنت هیل بازی نیست که تنها یک پایان داشته باشد و بسته به انتخاب های بازیکن می توانید پایان های متفاوتی از آن را مشاهده کنید. در اینجا نیز چند پایان دیگر بازی را برای شما روایت می کنم.
 
 
1- Good+
 
در این پایان Cybil هنوز زنده است و در کنار Harry خواهد بود. او توسط ماده ای که Harry از بیمارستان بدست آورده بود، مجددا به حیات بازمی گردد. Harry موفق می شود تا Aglophatis را به دکتر Kaufmann برساند( این Aglophatis همان ماده ای است که Harry در مُتل بدست می آورد). هنگام مبارزه نهایی، Cybil سعی می کند با Dahila مقابله کند، ولی توسط نیروی عجیب او بی حال بر روی زمین می افتد. دکتر Kaufmann فرشته تازه متولد شده را نابود می سازد و Dahila توسط Samael سوزانده می شود. Harry موفق می شود Samael را شکست دهد و فرشته مجددا ظاهر می گردد. او به Harry کودکی را داده، سپس به سمت نور هدایتش می کند. Harry موفق می شود همراه با Cybil از مهلکه نجات پیدا کند. Lisa هم انتقامش را از دکتر Kaufmann می گیرد.
 
2- Good
 
در این پایان Cybil مرده است. Harry موفق می شود تا Aglophatis را به دکتر Kaufmann برساند. هنگام مبارزه نهایی، دکتر Kaufmann سر می رسد و فرشته تازه متولد شده را نابود می سازد و Dahila توسط Samael سوزانده می شود. Harry موفق می شود Samael را شکست دهد و فرشته مجددا ظاهر می گردد. او به Harry کودکی را داده، سپس به سمت نور هدایتش می کند. Harry موفق می شود از مهلکه نجات پیدا کند. Lisa هم انتقامش را از دکتر Kaufmann می گیرد. ( این همان پایان اصلی است که اکثرا تجربه کرده ایم.)
 
3- Bad+
 
در این پایان Cybil هنوز زنده است و در کنار Harry خواهد بود. Harry موفق نمی شود تا Aglophatis را به دست دکتر Kaufmann برساند. هنگام مبارزه نهایی، Cybil سعی می کند با Dahila مقابله کند ولی توسط نیروی عجیب او بی حال بر روی زمین می افتد. فرشته متولد شده، Dahila را می سوزاند. سپس Harry آن فرشته را از بین می برد. او بابت از دست دادن Cheryl سوگواری می کند. Cybil به هوش آمده و به Harry می گوید تا سریعتر محل را ترک کند.
 
4- Bad
 
این پایان بدترین پایان بازی محسوب می شود. در این پایان Cybil مرده است. Harry موفق نمی شود تا Aglophatis را به دست دکتر Kaufmann برساند. هنگام مبارزه نهایی فرشته متولد شده Dahila را می سوزاند. سپس Harry آن فرشته را از بین می برد. او بابت از دست دادن Cheryl سوگواری می کند. سپس دوربین Harry را نشان می دهد که بعد از حادثه رانندگی، مجروح روی صندلی افتاده. او مرده است.
 
5- UFO
 
این از آن پایان های عجیب و فانتزی است که تنها از استودیو های ژاپنی سر میزند.در این پایان Harry سنگ عجیبی به نام Challenging Stone را می یابد و از آن سرتاسر SH استفاده می کند. بعد از اینکه Alessa در برج فانوس با مشاهده Harry غیبش می زند، Harry از آن استفاده می کند. این کار باعث می شود تا سر و کله آدم فضایی ها پیدا شود. Harry از آنها پرس و جو می کند آیا Cheryl را دیده اند یا خیر. آنها Harry را برداشته و با خود می برند. بعد از شروع مجددا بازی Harry اسلحه ای لیزر دار بدست میاورد که به نظر می رسد برای فضاییهاست!
 
 
captcha
نظر شما پس از تایید نمایش داده خواهد شد.
Load More...